سناریوی خونین برای قتل نامزد
تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۵۲۵۶۸
به گزارش خبرنگار جامجم، تحقیقات در این پرونده از شهریور سال گذشته و با انتقال پیکر نیمه جان پسر جوانی به یکی از بیمارستانهای جنوب تهران آغاز شد. بررسیهای پزشکی نشان داد، پسر جوان به نام نیما به خاطر مصرف بیش از حد متادون به کما رفته است. وجود آثار ضرب و جرح روی بدن نیما باعث شک پزشکان و اطلاع موضوع به پلیس شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ماموران در نخستین گام به تحقیق از دوست نیما که او را به بیمارستان رسانده بود، پرداختند. پسر جوان در تحقیقات گفت: «امروز نیما به خانه نامزدش در شهرری رفته بود. نامزدش شهلا با من تماس گرفت و ادعا کرد نیما ۱۰قرص متادون خورده و حالش بد شده و باید او را به بیمارستان برسانیم. سریع خودم را به آنجا رساندم و با اورژانس تماس گرفتم.»
ماموران که احتمال میدادند گره این معما به دست شهلا باز شود او را تحت بازجویی قراردادند: «آن روز با نیما تلفنی بحث کردیم و ساعتی بعد به مقابل خانهام در شهرری آمد. نمیخواستم او را به خانه راه بدهم اما وقتی فهمیدم مشروب خورده و حالت طبیعی ندارد، در را باز کردم. در خانه دوباره بحث کردیم که چند قرص متادون خورد تا آرام شود اما بد حال شد و من با دوستش تماس گرفتم. در حالی که این دختر منکر نقش داشتن در ماجرا بود، پزشکی قانونی اعلام کرد؛ نیما ۳۰قرص متادون و ۳۰ قرص کلونازپام مصرف کرده و آثار ضرب و شتم بر روی بدنش وجود دارد.
شهلا در بازجوییهای بعدی گفت: نیما از من یک قرص متادون خواست که جعبه قرص را به او دادم و متوجه شدم همه قرصها را خورده است . او سابقه خودکشی داشت .او وقتی به خانهمان آمد سر و وضع خوبی نداشت و میگفت با افرادی درگیر شده است. او سابقه درگیری و دعوا داشت. من مشکلی با او نداشتم که بخواهم نقشه قتلش را بکشم و اجرا کنم. نیما پس از چند روز از کما خارج شد اما پزشکان اعلام کردند به خاطر قطع چند ثانیهای اکسیژن، دچار عارضه مغزی شده و احتمال دارد نتواند دیگر دست و پایش را حرکت دهد. با تکمیل تحقیقات برای شهلا کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده نیما با کمک پدرش در جایگاه ایستاد و گفت: به طور معجزهآسایی از مرگ نجات پیدا کردم. به سختی راه میروم و برای حرکت نیاز به کمک دارم. حالا برای شهلا اشد مجازات را میخواهم .قاضی سپس با تفهیم اتهام به شهلا از او خواست از خود دفاع کند که دختر جوان با رد اتهامش گفت: میخواستم به ارتباطم با نیما پایان دهم و به او گفته بودم دیگر به خانهمان نیاید. وقتی آن روز به مقابل خانهمان آمد و حالت طبیعی نداشت، در را باز کردم. روی مبل دراز کشید و خوابید. فکر کردم از عوارض مصرف مشروب است. بعد از چند دقیقه حالش بدتر شد و من هم با دوستش تماس گرفتم . من اگر میخواستم بلایی سر او بیاورم، با دوستش تماس نمیگرفتم و او را به بیمارستان نمیبردم.
رئیس دادگاه سپس از نیما پرسید: قبل از رفتن نزد شهلا، کجا رفته بودید؟
نیما: به تعمیرگاه رفته بودم و مواد و مشروب مصرف نکردم. شهلا به دلیل اختلافش با من، مرا مسموم کرد.
رئیس دادگاه: اگر اعتقاد داری قصد جانت را دارد، چرا بعد از خارج شدن از کما دوباره سراغ او رفتی؟
نیما: حال و روز خوبی نداشتم و به همین خاطر به خانهاش رفتم.
قاضی از شهلا درباره آثار ضرب و جرح روی بدن نیما پرسید که دختر جوان گفت: وقتی به خانه من آمد حال و روز درستی نداشت و میگفت دعوا کرده است. دو نفر از دوستان من و نیما شهادت میدهند قبل از آمدن به خانه من به خانه یکی از دوستانش رفته است.
رئیس دادگاه : آیا شاهدان حاضرند در دادگاه حاضر شوند؟
شهلا: به خاطر ترس از نیما در دادگاه حاضر نمیشوند مگر اینکه جلب شوند .
پس از دفاعیات شهلا قرار شد دو شاهد او به دادگاه احضار شوند و درباره ادعای دختر جوان شهادت دهند.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: قتل مرد جوان قاتل قرص متادون
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۵۲۵۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198